انتظار ، هادی اسلامی سرب است . قریبیان ِگوزنها است وقتی تیر خورده است . بردپیت تووی قتل جسی جیمز است وقتی دارد رد قاتل خودش را توی شیشه جلویی می بیند و سرش را پایین می اندازد که یعنی من ندیدمت و تو شلیک ات را بکن . انتظار مریلا زارعی سربازهای جمعه است . کافه ماتاووس ضیافت است . پانته آ بهرام تووی هیچ است . داریوش ارجمند اعتراض توی زندان است .
تو نمی دانی هیچوقت پایان این درام در هم ریخته چه می شود . نمی دانی قرار است اصلا گودو برگردد و منتظر بمانی یا نه و مثل شهاب حسینی جدایی خودت را و سرت بزنی به در دادگاه و بشکنی همه چیز را و قواعد درام را و بروی توی فیلمهای نوئه و برای خودت باشی و اصلا بروی توی ملانکولیا و انقدر انتظار کشیده ای افتادن خورشید را نگاه کنی و تمام شدن جهانت را .
انتظار یک همچین چیزی است راستش . می بینی کنار موهایت سفید شده ، دندانهایت تق و لق شده ، قند و فشار و چربی خون گرفته ای و هیچی به هیچی است . و به خودت می آیی یک اینسپشنی توویت بوجود آمده و داری بدون داشتن رویا ، برای خودت رویا می بینی و وقتی همه خوابیده اند تووی هواپیما فقط نگاهشان کنی.
راستش اصلا از یک جایی به بعد آمدن یا نیامدن ، بازگشت یا ماندن در گذشته چیزی نیست که آدم را بترساند . آنچه آدم را می ترساند ، ترس از فراموشی است . ترس از فراموش شدن و بدتر از آن ترس از فراموش کردن . که یادت برود چطور می خندید . چطور آخرین بار جواب سلامت را داد . چطور عطر می زد . چطور رویت را که میکردی آن طرف نگاهت می کرد همینجور خیره خیره . من که میگویم از یک جایی به بعد باید روی یادآوردن کار کرد .
خوشبخت کسی است که انتظار داشته اش پاسخ داده شود و حالا هر کسی منتظرش بوده این همه سال برگردد و بی واسطه هم را بغل کنند و زیبای خفته ببوسدش . خوشبخت تر ولی کسی است که هیچوقت اصلا نفهمد انتظار یعنی چه . که آدم چقدر غصه می خورد وقتی فقط اوست که تووی این دنیا منتظر یک نفر است . که هر وقت صدای دریا می شنود گریه اش می گیرد . که هر وقت می رود سمت غرب، می رود سمت گیشا ، می رود سمت هفت تیر و راسته کریمخان ، غصه می خورد. خوشبخت ترین آدم تووی دنیا کسی است که اینها را نمی داند.
مرتیکه نگاشت : انتظار . یعنی اینسپشن وقتی همه خوابیده اند اثر سون آپ
، ,یک ,تووی ,کسی ,آدم ,توی ,است که ,است و ,ترس از ,یک جایی ,را و
درباره این سایت