محل تبلیغات شما
1

اعوذ بالله من هر چه غیر توست

بسم الله الرحمن الرحیم

این پیام برای تو آشنا نیست؟ این همه دلتنگی های مداوم از سر نبودنت.

 

2

فردا قرار است بیایی پیش من . به خانه من قرار است بیایی . قرار است بگویی دیگر من را نخواهی دید . و به فلان دلیل و به بهمان بهانه میخواهی بروی سی خودت . من این ها را می دانم . تو نگفتی . ولی از صدایت مشخص بود قرار است چه بگویی . من این ها را می دانم و اشک های من انگار نه از صورت مردی جاافتاده که از صورت کودکی جاری است که در سیل مانده ، پدرش ، مادرش ، و همه کس اش را سیل با خود برده است .

 

3

شش ساله بودم . و هر بار تووی رختخواب خودم را خیس می کردم و هر بار مادر دعوایم می کرد ، همه اش دعا می کردم یک مار از زیر تخت بیاید ، نیشم بزند و برود. چندبار قبل از دعوای مادرم ، بعد از اینکه توی خواب جایم را خیس کرده بودم ، منتظر ماندم . بی حرکت . که مار بیاید ، کارش را بکند و برود و دیگر تمام شده است . حالا 26 سال از آن وقت می گذرد . من دیگر خودم را خیس نمی کنم. مادر دیگر دعوایم نمی کند. ولی هنوز منتظر مار زیر تخت هستم . بیاید کارش را بکند و برود و دیگر تمام شود همه چیز . و دیگر تمام شود همه چیز . و دیگر اشک نباشد در کار . و تمام شود همه چیز

 

4

لرز می گیردم . بخاری را روشن می کنم. آتش اش هوف می زند توی صورتم

تابستان است . صابخانه می آید زنگ خانه را می زند . می پرسد شما بخاری روشن کرده اید؟

دروغ می گویم . می گویم نه و در را می بندم.

خودم را می چسبانم به شعله های آتش . هوف آتش جاهای بیشتری از بدنم را می سوزاند.

آتش یکجور چیز غریبی است . اولش یک گرمای معمولی دارد . بعد تو را می خاراند . و بعد شروع می کند به جزغاله کردنت .

حالا که اینها را دارم مینویسم دستانم دارد می لرزد . بخاری همه تنم را سوزانده است . و صابخانه به خاک سیاه نشسته که وسط تابستان یکی بخاری روشن کرده تووی اتاق و خودش را سوزانده است.

 

5

دستم می لرزد

احمد آقا را صدا می زنم

احمد آقا می آید عکس تو را از جلوی صورتم می برد کنار . اشکم را پاک می کند

جلویم یک ظرف شلیل می گذارد و یک لیوان چایی

و دوتایی گوشه حیاط خانه مان ، بی هیچی ، چایی و میوه میخوریم .

 

6

اخبار ساعت 9 شب دارد می گوید که همه جا را سیل برداشته است . همه را سیل برده و مردم به خاک سیاه نشسته اند.

سیگار آتش می زنم. به تو نگاه می کنم. به تو نگاه می کنم . قرار است بروی . صورتم را سیل می برد. به خاک سیاه نشسته ام.

486 --- شجاع مشهدی . مسافر فرست کلاس آفریقا

اندر مناقب حالخرابی

485 --- دلتنگی مال بچه های من نیست . مال بچه های مردمه .

، ,تو ,تمام ,سیل ,آتش ,یک ,را می ,قرار است ,را سیل ,و دیگر ,تمام شود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها